خلاصهای از مقالهی چگونه وینِ سرخ فروید را انقلابی کرد
نویسنده: فیلیپ هِنری
ترجمه و خلاصه نویسی: امیر سعیدی
زیگموند فروید ”غالباً از این واقعیت که اکثر بیماراناش از طبقات بالادست بودند ابراز تأسف مینمود. اما هنگامی که سوسیالیستها پس از جنگ جهانیِ اول، وین را “سرخ” کردند، روانرنجورها، چه ثروتمند و چه فقیر، به درمانِ مجانی و روشهای تجربی نوینی دسترسی پیدا نمودند“. اینها بخشیست از مقالهی اخیر فیلیپ هِنری با عنوان «چگونه وینِ سرخ فروید را انقلابی کرد» که به تازگی در مجلهی جِیکوب چاپ شده است. در ادامه به ترجمهی بخشهایی انتخاب شده از این مجله میپردازم۰
برای بسیاری از تحلیلگرانِ جوان، چالش اصلی و تعیین کنندهی جدال بین مکتبهای فرویدیسم، ایجاد روانکاوی برای استفادهی تودهها میباشد. از تلاش آنها برای گسترش امکانات رواندرمانی، یک جنبش روانکاوی جدید ظهور خواهد کرد – جنبشی که اساس آن ایجاد رابطهای صمیمانه با دموکراسی اجتماعی میباشد۰
باور شخصیِ سیاسیِ فروید بر لیبرالیسم بود. او در سال ۱۹۳۰ نوشت: “من همچنان یک لیبرالِ پیرو مکتب قدیمی باقی خواهم ماند.” با این حال خطابهی او در سال ۱۹۱۸، روانکاوی را با روحیهی دمکراتیک، با روح تساویگرایی در تمامیِ زمانها پیوند داد۰
فروید به شاگرد خود، کارل ابراهیم، نوشت: “انرژی همهی ما به حفظِ ترازویِ اقتصاد اختصاص داده شده است”. بنیان امنیتسازیِ مادیِ بورژوازی پایههای ایدئولوژی لیبرال را فرو ریخت و فروید را وادار کرد، تا برای تضمین بقای حرفهاش، فراتر از طبقهی اجتماعی خود را ببیند. اساساً درمانِ بالینی خصوصی زیر سوال رفت. مانند جمهوریهای نیودموکرات در اتریش و آلمان، به نظر میرسید که آیندهی روانکاوی در گرو تودهها است۰
در حالی که اعضای رادیکالترِ نسلِ جدید در روانکاوی امکانی برای رهایی از کنوانسیون بورژوایی می دیدند، از این رو آرمانهای رادیکال آنها – همانطور که دانتو و اِلی زارِکْتسی تاریخنگار نشان داده اند – در برابر حجم گستردهای از توافقات اجتماعات سوسیال دموکرات قرار گرفت که در این زمینه با هم متحد شدند. صرف نظر از وابستگیهای سیاسی و هویتهای قبلیشان، همهی روانکاوها وفاداریِ عمیقی به رسالت اجتماعیِ فروید که در سپتامبر ۱۹۱۸ مطرح کرد نشان دادند۰
وینِ سرخ، همانطور که با این نام شناخته میشود، محور یک استراتژی سیاسی بود که قصد داشت با هدفی مصلحتآمیز و از طریق مبارزات دموکراتیک و ارتفاع بخشیدن به جنبشهای تودهایِ فرهنگی، بر نظام سرمایهداری فائق آید. شهرداری سوسیال دموکرات به عنوان چشماندازی از آینده طراحی شده بود که در آن دستیابیِ یکباره به ماده و ایدئولوژی امکانپذیر بود۰
وینِ سرخ در مجتمعهای عظیم آپارتمانی کنترل شدهی اجارهای (کاخهای مردم)، با ایجاد شبکهای از کلینیکهای درمانی–مشاورهایِ کم هزینه، و ابتکاراتِ بیشمارِ آموزشی، با هدفِ ایجادِ نگاهی جدید به روابط انسانی و همبستگیِ اجتماعی، پیشرفتِ زندگیِ طبقهی کارگر را پایهریزی کرد۰
قریبالوقوع بودن این فرهنگِ سیاسیِ سوسیال دموکرات میتوانست تأثیر چشمگیری بر جنبش روانکاوی داشته باشد و برای نسل دوم [روانکاوان] الهام بخش شود، فرهنگی که هِلن دویچِ تحیلگر آن را “انقلابگرایی” نامید۰
با این حال، برای برخی از فرویدیستها، برلین زمینهی سازگارتری برای ادغام روانكاوی با سیاستِ رادیكال فراهم ساخته بود. دوست و محافظ قدیمی فروید در وین، ویلهِلِم رایش، فضایی را فراهم کرد که در آن تحلیلگرانِ مبارز بتوانند’آزادانه نفس بکشند‘۰
با این جود، هدف بزرگ تر، تأسیس اولین نهادِ رسمی با طرح آموزشِ روانکاوی در برلین بود. نهادی که جورج مَکاریِ تاریخنگار آن را “دقیق ترین نهاد ساختار یافتهی آموزشِ روانکاوی در جهان” نامید. نهادِ روانکاویِ برلین در سال ۱۹۲۰ تأسیس شد. محور اصلی برنامههای توسعهی اجتماعی و آموزشی این نهادِ نوپا، ایجادِ اولین کلینیکِ سرپاییِ روانکاوانه بود که به صورت رایگان یا کم هزینه ارائهی خدمات می داد۰
در سال ۱۹۲۲، با همکاری اسدیاِیپی، وین اولین درمانگاهِ سرپاییِ خود را افتتاح کرد. دانتو می نویسد، “سرانجام همهی تحلیلگران حداقل یک پنجم از مراجعین خود را مجانی درمان میکردند، یک رسم ناگفته، که حتی میان پزشکان متخصص در وین مشترک شد، شکل گرفت”۰
با وجود ابتکار عمل و پشتکارشان، کلینیکهای سرپاییِ جدید در ارائهی خدمات به حجم زیادی از مراجعین با مشکل مواجه شدند. (رایش میگوید: ما دیگر نمیدانستیم که باید چگونه با این مسأله سر کنیم). علیرغم این محدودیتها، که رایش را ناگزیر میساخت به پذیرش بی نتیجه بودنِ درمانِ مشکلاتِ جمعی از طریق رواندرمانیِ فردی، با این حال تلاش برای ایجادِ “یک روش درمان برای تودهها” منجر به پیدایش روانکاوی جدیدی درفاصلهی بین دو جنگ جهانی شد۰
در تأیید آشخورْن، رایش تأکید کرد که علت اصلیِ اختلالاتِ شخصیتی که وی با آن روبرو بوده است، رفتار کودکانهایست که بیمارانش در مواجه با سختیهای مادی و ظلم اجتماعی نشان میدهند. با تأکید بر تغییراتِ محیطی، روانرنجوری تعریف جدیدی پیدا کرد. با توجه به تاریخ زندگیِ بیماران، از آنجا که قبلاً به عنوان شخصیتهای خاص به حساب میآمدند، در اندیشهی روانکاوانه، روانرنجوران، به طور فزایندهای به عنوانِ بازتابهایی از آسیبشناسیهای اجتماعی و سیاسیِ گستردهتری شناخته میشدند۰
با شروع جنگ سرد، روانکاویِ محافظه کار با رعایت احتیاطِ بیشتر بر انجمن بینالمللی روانکاوی مسلط شد. با این حال، تلاش برای ایجاد روانکاوی برای تودهها آزمونی بود با نتایجی ارزشمند برای امروز. متأثر از جامعهی دموکراسی، روانکاوان به این نتیجه رسیدند که کار درمانیشان را فراتر از محدودیتهای لیبرالیسم ببرند. آنها به طور متفاوتی این موضوع را شالودهگذرای کردند، آنها سوسیالیسم را تنها امکانِ تحققِ حقوقِ شخصی و آزادی فردی، که لیبرالیسم آنها را سلب میکرد، میدانستند۰
زیمل میگوید، “در کلینیکهای جدیدِ رایگان بود که شخص از طریقِ آنها میتوانست از “امکانِ درکِ عمقِ ناخودآگاهِ خود در گفتوگوی آزاد لذت ببرد”. در چشمانداز پیشروندهی دورهی جنگ، “حق مرد فقیر” برای درمانِ رواناش تقاضایی غیر ممکن بود که به هر صورت میتواست درچهای برای تصورِ آیندهای بهتر باشد۰
Copyright © 2020 by psychosocialstudies.com
All rights reserved. No part of this publication may be reproduced, distributed, or transmitted in any form or by any means, including photocopying, recording, or other electronic or mechanical methods, without the prior written permission of the publisher, except in the case of brief quotations embodied in critical reviews and certain other noncommercial uses permitted by copyright law. For permission requests, write to the publisher.